pictures

سه سالگی در کودکستان باغچه بان شیرازبا همکلاسان….(ردیف دوم نفر سوم از سمت راست)

نوشین عزیزم به اتفاق مهرداد وفرزندانشان، اشکان، نیکی و Amy نامزد اشکان عزیزم

شیراز؛ عکسی خاطراتی از خانواده ام و خویشاوندان نزدیک بعد از (کشف حجاب در زمان حکومت رضا شاه پهلوی) اززمان این عکس ما چهار دختر و یک پسر در دامان پدر و مادری عزیز ومهربان و مسئول؛ با بی خیالی به زندگی ادامه داده ایم ( من باعروسکی در بغل؛ در دامان قلی نگهبان باغ و کمک مادر در خانه ) در ردیف نشسته نزدیک عزیز ترین دختر خاله ام پوراندخت هستم…و پسر عمویم علی آقا در کنارم نشسته است ردیف نشسته: خانمها ازسمت راست؛ خاله ام( مادر پوراندخت عزیزم) خواهرم زینت جان، مادرعزیزم که پاینده خواهر کوچکترم راهفت ماهه حامله است ، خواهر بزرگترم محترم جان، و دو نفر دیگر از بستگان می باشند… ردیف ایستاده همسر خاله ام، برادرم، پدرم، دایی ام،و آقای عباسیان از بستگانند….. متأسفانه از خانواده ما در این عکس ودر حال حاضر فقط من و پاینده مانده ایم….. روح همه ی عزیزانم شاد و یادشان بخیر….

سوسن عزیزم و پسر مهربانش Aurom Kai

من و Aurom Kai عزیزم

آمریکا ( پارک) با اشکان عزیزمان ……..یاد آن روزها به خیر نیکی عزیزم در بازدید ی از ایران جلوی دانشگاهی که مادرش دانشجوی فیزیک بود

درخت خرمالوی خانه که خرمالوهای بسیار شاداب و شیرینی ببار می آورد و بین همه ی دوستان و نزدیکان تقسیم می شد… متاسفانه بعلت صدماتی که به این درخت زیبا و پر ثمر وارد شد بتدریج محصولش ریز شده و از بین رفت…ولی هنوز به امید زنده شدن دوباره اش همگی کوشش می کنیم… خرمالوهای اضافه بر نیاز را بتول دختر مهربانم( که بفکر همه است ) تقسیم بندی و آماده کرده است که بین عزیزانمان توزیع نماید….

چیناتون ( China Town ) در سانفراسیسکو.

در یکی از سفرهایم که برای دیدار عزیزانم به آمریکا سفر کرده بودم به اتفاق سوسن و خانواده اش برای گردش به سانفراسیسکو رفته بودیم در چینا تون زیر یک تابلو که خیابانی به اسم Lum نشان می داد عکسی بیادگار گرفتیم از آنجا که فامیل داماد عزیزمنهم Lum است با این تشابه اسمی خاطراتی را زنده کرد…( Tien به تابلو اشاره می کند)

پس از در گذشت همسر عزیزم ( روحش شاد ) که درد زانوانم شدت یافته و حرکت طبیعی را از من سلب کرده بود ؛ نوشین عزیزم مرا با خود به آمریکا برد و باتفاق سوسن عزیزم؛ با دلسوزی و زحمت بسیار ترتیب عملِ زانویم را توسط ( دکتر سالیا پونگ) که جراح معروفی بود در بیمارستان داده و پس از دوره ی نقاهت که در( ری هب ) پلزنتون انجام گرفت با وجود مشکلات تدریس که در دانشگاه داشتند و مرخصی ی اجباری که سوسن عزیزم گرفته بود به پرستاری ام پرداختند که سپاسگزار هردو عزیزانم و همسرانشان و نوه های عزیز و پر مهرم هستم و زحماتشان را پاس می دارم….. پس از بهبودی ی نسبی ؛ همه ی عزیزانم با هم چمع شدند و با ترتیب دادن ویلایی در( تاهو که ییلاقی بسیار زیبا و خوش آب و هوا و در ارتفاع کوهستان با دریاچه ِ زیبایی است ) چند روزی در کنار هم به استراحت پرداختیم این عکسها در کنار دریاچه در تاهو ست..

عکس زیر؛ به مناسبت ازدواج مهرداد و نوشین عزیزم که بدون حضور من و پدرش بعلت مشکلاتِ پرواز در اوایل انقلاب در آمریکا انجام پذیرفت؛ پدر و مادرگرامی مهرداد عزیز مراسم جشنی برای تمامی فامیل در هتل شرایتون تهران ترتیب دادند که بسیار مجلل و با صفا بود یاد آنروز بخیر که از خانمهای فامیل زهره جان و سیمین خانم ومهرآیین؛ و از آقایان همسر عزیزم جاماسبی در سوگ شان غمگینیم……

نوه های مهربانم اشکان و نیکی در کودکی ( عزیزان دلم )

نیکی عزیزم موقع دیدارمادربزرگ در تهران به اتفاق نوشینم( در پارک ساعی…)

نوشین و عرفان و عارف عزیزم(مهربانترین ها) تولد بتول دختر خوانده ی عزیزم را در رستوران جام جم جشن گرفته اند…ممنون از این عزیزانم که همیشه در کنارم هستند و حوادث تلخ زند گی ما را از هم جدا نکرده است….بیش از بیست سال، ( از اوایل ازدواج نوشین و همایون )در دو آپارتمان کنار هم زندگی کردیم و (عرفان و عارف عزیزم در همین خانه بد نیا آمدند و در دامان من و بتول زندگی مان را شاد وتنهایی مان را کم رنگ ساختند (عکس زیر؛ شب یلدا در سال 1398 در خانه ی جدید نوشین و همایون عزیز( یکی دو ماه قبل از شیوع ویروس ویرانگر کرونا در تمام کره ی زمین و شروع حبس خانگی…..) وعکسی دیگر با جاماسبی( روحش شاد) که در کنار این خانواده احساسِ امنیتی خاص داشت…

(عرفا ن و نیکی عزیزم در کودکی) نوشینم در ایام کودکی ی نیکی برای دیدار من و پدرش به ایران آمده بود. در زمانیکه با این عزیزان همسایه بودیم… سیزده بدر( سبزه و کنار رود خانه با دونوشین عزیز(روحانی و برزنده) یاد آن روزها بخیر

سمتِ چپ-اولین خواهرزاده ی عزیزم( خواهرم زینت) دکتر بهرام زمانیان و همسرش دکتر فرشته نیلی …. در عکس کنار آن تمامی ی عزیزانم؛ نوشینم با خانواده، ودیگر خواهر زاده های عزیزم با بچه هایشان وهمسرانشان ونوه ها،همه با هم دریک روز پیک نیک در آمریکا. (که دوریشان برایم خیلی سخت است و با خاطراتشان می سازم ) خدا نگهدارشان باشه

1–روزی پر از خاطره ای شیرین در کنار همه ی عزیزان( خواهر زاده های عزیزم و بچه ها) در پله ی خانه ی نوشین ومهرداد عزیز در pleasanton ؛ که دیدار پر مهرشان را پاس می دارم ( روح جاماسبی قرین رحمت و خاطره اش جاوید باد)

2–آمریکا روزی پراز شادی در بالکن خانه ی بهمن عزیزم که از کودکی تا به امروز همیشه در کنارمان با مهرش زندگی ام را پراز خاطر های شیرین ساخته است و هرگز محبتش رنگ نباخت. ونسرینم و بهنام عزیزکه مهرشان همیشه شامل حال خاله بوده است…..

یاد آنروزها بخیردر کنا رپاینده وشروین و پرین عزیزوبچه ها و پری و پا ترای مهربان.

سال1397 دو هفته برای دیدار خواهرم پاینده و بچه ها به اتفاق سیمین جان(خواهر جاماسبی) که او هم بخاطرشرکت در جشن ازدواج دکتر کورش حاذقی و مونیکای عزیزعازم پاریس بود همسفر شدیم. این چند عکس خاطراتی از آن سفرِبیاد ما ند نی ست که سیمین و هاشم عزیز هم به دیدارپاینده آمدند ومجذ وب نمای کلیسای سکرو کوغ از سالن خانه ی اوشدند خصوصاً که در غروب و شب جلوه ای بی نظیر دارد….. یاد آنروز ها بخیر.

ناهار میهمان پا ترای عزیزم و دوستان پاک دلش در آخرین سفر کوتاهم به پاریس— —–رهای عزیزم مقدمت مبارک( رهاآمد همه غمها رها شد)

عکس های زیر؛ نمای زیبایی از کلیسای سکرو کوغ در غروب از بالکن خوش منظره ی خانه ی پاینده عزیزم است بیشتر اوقات ابرهای زیبای آسمان در بلندای کلیسا چنان رنگهای زیبا و بی نظیری به خود می گیرند که انسان از تماشا سیر نمی شود ….

عکس بالا ؛ در آخرین سفرم به پاریس برای دیدار خواهرم و بچه ها دوستان بسیارگرامی و عزیز و قدیمی مان دکتر بهرام ، و دکترکورش حاذقی به دیدار آمده اند……. عکس زیر پاریس ،ناهار میهمان شروین عزیزدرکنا رپدر و مادر پرین عزیز و بچه ها…

پس از فقدان پدر ومادر وهمسر عزیزم؛ دختران و داماد های مهربانم، نوه های خوبم، خواهر زاده های عزیزم و بچه هایشان، دوستان صا دق و همد لم و نگاهِ ِمثبتِم به زندگی د لیل عمر و نشاط وامنیتِ خاطر و آرامشِ مَنند… خداوند پشت و پناهشان……..